قوله تعالى: و جاء الْمعذرون من الْأعْراب... الایة دو گروه بغزاء تبوک نرفتند: گروهى منافقان و گروهى مومنان اما منافقان ظاهر بخلاف باطن نهادند رب العالمین گفت: قلْ لا تعْتذروا لنْ نوْمن لکمْ گوى عذر دروغ منهید و بهانه باطل میارید که از شما راستى نیاید. آن کس که در ازل کژ آفریدند راست کى گوید؟! حبلى گسسته چه بار کشد، چراغى کشته چه روشنایى دهد، صریع القدرة لا ینعشه الجهد و الحیلة. دیگر گروه مومنان‏اند، عنایتیان حضرت و برداشتگان لطف رب العالمین، ایشان را خود با عذر دادن نگذاشت ایشان را نیابت بداشت و عذر بنهاد که لیْس على الضعفاء برین ضعیفان پیران فرو ریخته و درویشان شکسته، هیچ حرج نیست و نشستن ایشان بعذر ناتوانى، آن را تبعه‏اى یا تبعتى نیست، اعتقاد ایشان آنست که اگر قدرت بودى ایشان را و ساز و توان بیرون شدن بصحبت رسول، آن را غنیمت شمردندید و بذل جان در سبیل خدا بر ایشان آسان بودید، رب العالمین آن اعتقاد و صفاء دل ایشان بپسندید و بر ضعف و عجز ایشان رحمت کرد و ایشان را عذر بنهاد اما بشرط آنکه نصیحت و نیک خواهى باز نگیرند خداى را و رسول را. نصیحت مر خداى را آنست که در وى براستى و پاکى سخن گویى و از هر چه ناسزاست او را مقدس و منزه دانى. و در راه معاملت باندازه طاقت، از روى تعظیم، او را عبادت کنى و خلق را به دین وى ارشاد کنى و آلاء و نعماء وى بیاد ایشان دهى، چنان که میگوید، جل جلاله: و ذکرْهمْ بأیام الله و نصیحت رسول خداى ص آنست که مر او را بدل دوست دارى و طاعت وى فرض دانى و بگفتار و کردار و مال، نصرت دین وى کنى و صحابه و اهل بیت وى دوست دارى و سنت وى بطلب زنده گردانى، مصطفى ص گفت: «من احیا سنتى فقد احبنى و من احبنى کان معى فى الجنة»


قوله: ما على الْمحْسنین منْ سبیل... بر محسنان از لائمه و عتاب هیچ راهى نماند، که احسان ایشان، راه هر عتابى بایشان فرو بست، احسان چیست، مصطفى ص گفت: (ان تعبد الله کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک)


این حدیث اشارتست بملاقات دل با حق و معارضه سر با غیب و مشاهده جان در منزل‏عیان و حث کردن است بر اخلاص عمل و قصر امل و وفا کردن بپذیرفته روز اول آن گه که این تقریر میرفت: أ لسْت بربکمْ قالوا بلى‏.


قوله: و لا على الذین إذا ما أتوْک لتحْملهمْ نمى‏خواستند که از صحبت و مشاهده رسول خدا باز مانند و از درویشى و بى کامى ساز رفتن نداشتند، آمدند و از سر سوز و نیاز سوال کردند، چون مقصود بر نیامد، وقت را اندوهگن و حزین برگشتند و گریستن در گرفتند، مصطفى ص گفت: «ما من عین الا و هى باکیة یوم القیمة الا اربعة اعین، عین فقئت فى سبیل الله و عین غضت عن محارم الله و عین باتت ساهرة ساجدة لله و عین بکت من خشیة الله».


پیر طریقت گفت: آه از روز بترى، فریاد از درد واماندگى، الهى، چه سوز است این که از بیم فوت تو در جان ما، در عالم کس نیست که ببخشاید بروز زمان ما. الهى! دلى دارم پر درد و جانى پر زحیر، عزیز دو گیتى، این بیچاره را چه تدبیر.


قال لى من احب و البین قد جد


و دمعى موافق لشهیقى‏

ما ترى فى الطریق تصنع بعدى


قلت ابکى علیک طول الطریق‏

چندان بزاریدند و اشک از دیده فرو باریدند که آن حزن و آن اندوه بدرگاه نبوت، ایشان را و سیلتى گشت، مصطفى ص ایشان را باز دید گفت: «تأهبوا للخروج».


گفتند یا رسول الله آن چه بود و این چیست گفت: «لست احملکم انا و انما حاملکم الله»


یقول الله تعالى: و حملْناهمْ فی الْبر و الْبحْر لما تمحضت قلوبهم للتعلق بالله و بکت عیونهم على ما عجزوا عن اداء حق الله، تدارک الله احوالهم فامر رسوله (ص) ان یحملهم، بذلک جرت سنته سبحانه فقال: و هو الذی ینزل الْغیْث منْ بعْد ما قنطوا قوله: و من الْأعْراب منْ یتخذ ما ینْفق مغْرما و یتربص بکم الدوائر... الایة.


اندیشه ناراست و خبث اعتقاد و همت بدو مکر نهان ایشان بنگر، که چه فرو آورد بسر ایشان. چشم بر روز بد مسلمانان نهادند تا خود بروز بد رسیدند، محنت و نقمت مسلمانان خواستند و خود همه محنت و نقمت دیدند. اینست حکم خداوند جل جلاله: لا یحیق الْمکْر السیئ إلا بأهْله. و لقد قیل فى المثل: اذا حفرت لاخیک فوسع فربما یکون ذلک مقیلک و یقال: من نظر الى ورائه توقف فى کثیر من تدبیره و رایه.


قوله: و من الْأعْراب منْ یوْمن بالله و الْیوْم الْآخر الى قوله سیدْخلهم الله فی رحْمته طاعات و اعمال ایشان بر شمرد و آن را بپسندید اما نجات ایشان در رحمت خود بست نه در اعمال ایشان، همانست که مصطفى ص گفت: ما منکم من احد ینجیه عمله، قالوا: و لا انت یا رسول الله؟ قال: و لا انا الا ان یتغمدنى الله بفضل منه و رحمته. پس چون ایشان را از دوزخ نجات دهد، و بفضل خود در بهشت آرد، بر ایشان نواختى دیگر نهد و نعمتى دیگر افزاید که بعضى تنعم و ناز و نعیم بهشت در مقابل آن اعمال نهد و بنده را در آن شاد گرداند گوید کلوا و اشْربوا هنیئا بما أسْلفْتمْ فی الْأیام الْخالیة، جزاء بما کانوا یعْملون، هلْ جزاء الْإحْسان إلا الْإحْسان، و کل ذلک من نعمته علیهم و توفیقه ایاهم، سبحانه ما ارأفه بعباده: و الله روف بالْعباد.